آقای رایمون



میترسم. از قوی بودن می‌ترسم. از اینکه بدونم تهِ این ماجرا چیه می‌ترسم. می‌گن حرفای خوب بزن یارو. الکی خودتو درگیر تیرگی و سیاهی نکن.» ولی نمی‌گنجه‌. این حرفا توو زبونم نمی‌گنجه. من خیلی وقته از یادم رفته چجوری باید حرفِ خوب زد. هرچند از حرفِ خوب زدن هم می‌ترسم. می‌ترسم فکر کنن حالم خوبه و کمک‌م نکنن. من به کمکشون نیاز دارم آخه. به کمکِ همه‌شون. من یه وابسته‌ی کارنابلدِ الکی خوش بودم که نمی‌تونستم بگم بهشون نیاز دارم. اونام هیچوقت نبودن. اونا یه همیشه حاضرِ توی عکسان. و همیشه غایبِ تویِ دردا. می‌تونستن باشن و نبودن. تنها چیزی که برامون موند پاکتِ سیگارِ رفیق‌مون بود. که خالی هم بود. می‌دونستیم سیگار ارزون‌ترین مسکنیه که می‌تونه کمک‌مون کنه.  بهترین مُسکن واسه ادمایِ طبقه پایین. واسه ندارها. ندارهای غم‌دار. دلم ریش شده. شده مثلِ رشته‌های توی آش‌رشته. راستی! نمی‌دونم گفته بودم یا نه. من آش رشته رو خیلی دوست دارم. و این؛ تنها چیزِ دوست‌داشتنی‌ایه که ازش نمی‌ترسم.



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آنچه بیشتر هستم. My fantasy world . کفپوش دور استخر مشوش طرفداران انیمه خـــــــــط قــــــــــدس HelenListens گم شده در خیال